مواد معدنی، انرژیهای فسیلی و جنگلها، میراث مشترک بشریت هستند. این میراث نباید توسط افراد و شرکتها تصاحب شود. هرچند تاکنون و در اقتصاد بازار سرمایهداری خلاف آن رخ داده است؛ این ثروتهای طبیعی، به خاطر منافع خصوصی نادیده گرفته میشوند و حداکثرسازی سود، زمین را برای انسانها، کسب و کارها و زندگیِ سالم، ناامن کرده است. اتفاقی که تقلیل تبعات منفی و کاهش سطح تعیّنگریهای مداخلهای آن، یک گذار تاریخی ـ اقتصادی جدید را میطلبد و برای رونق بخشی به بسیاری از صنعتها اگر مدافع چرخه زیستی و بقاء انرژی شوند، چون لیبل و بستهبندی، این گذار نیازمند بازیابی و بازنگری حاکمیتی دولتها بر منابع در نخستین گام است.
البته بازنگری حکمرانی ملی منابع حیاتی چون غذا و انرژی به تنهایی نتیجهی مطلوب در راستای تفاهمبخشی برای ایجاد یک رابطه سالم با طبیعت را تضمین نمیکند و نیازمند جهانیشدن منطق سرمایهداری پایدار است آنهم تنها به شرطی که نهادهایی مانند سازمان ملل متحد و آژانسهای آن واقعاً دموکراتیک شوند. چرا که این نهادها، در بسیاری موارد هنوز تحت تأثیر قدرتهای سیاسی و اقتصادی مسلط هستند و کاهش هزینههای زیستمحیطی صنایع بر مبنای محاسبات اقتصادی و مقابله با منطق سودگرایانهای که عواملِ بهرهبردار خارجی را حذف میکند، با حذف ماهیت مخرب سرمایهداری تکیه داده به قدرتهای سیاسیِ نهادهای بینالمللی میسر میشود و معنا مییابد.
مضاف بر آن، منع تجاریسازی عناصر ضروری برای تولید و بقاء منابعی چون آب، انرژی، غذا و صنایع وابسته به آنها، باید تحت کنترل جمعی و در قالب یک اجماع جهانی الزام شده بر حفظ منابع انجام شود و این به معنای پایاندادن به کارِ تککشتیهای به اصطلاح جنگلساز «بیابانهای فرداست». بهویژه پایانبخشی به کارِ سکاندارانی که راهبر ملی ـ جهانی و نقطهی محوری تأمین غذا و انرژی دربازارهای صنعتی و تجاریاند اما با پوشش کاهش مصرف انرژی و بهینهسازی مصرف، حتی دریاها را هم میفروشند و حق«امید به زندگی» برای همه صنایع را میخورند تا جایی برای صنعتهایی که فناورمحور، در مواد اولیه و انرژی و صرفهجوهای اقتصادبنیانِ الگوساز هستند و در عین حال امکان کاهش تولید گازهای گلخانهای و پاککردن رد پای کربن را ممکن میسازند، باقی نماند.
در امتدادِ این منع تجاریسازی عناصر حیاتی، کشورهایی که دارای صنایعِ قدرتمند و متعهد به پایداری زیستیاند، با صنایعی چون بستهبندی ایمن با لیبلهای قابل بازیافت و چرخشی، میتوانند نسبت به نوسازی تئوریهایی مانند«خیر مشترک بشریت»، پیشگام شده و یک عامل جدید محرک برای وجدان جمعی شوند و چه بسا با تشکیل کنواسیون لیبلها، بر ظرفیت بازسازی زمین و ثبات آب، هوا و ذخیرههای غذایی بیفزایند. کنوانسیونی شبیه کنواسیون تغییرات آب و هوایی کانکون یا تنوعزیستی ناگویا، که میتواند آگاهیبخشی از حیث پارادایمهای جدید اثربخشی بینالمللی دولتهای مترقی را لازمهی سیاست خارجی آنها کند، در نقطهی مقابل سوسیالیسم و سرمایهداری قرار بگیرد و چه بسا مبدع نظریهی جدیدی چون« رفتار لیبلها» شود.